12 نشانه خودشیفتگی

کلمه خودشیفتگی از نام یک شخصیت اساطیری یونانی گرفته شده است: نرگس، پسر یک خدا، عاشق انعکاس خود در آب چشمه شد. اصطلاح «خودشیفتگی» معمولاً برای توصیف هر کسی با احساس متورم ارزش خود استفاده می شود. همه افراد گهگاهی تمایلات خودشیفتگی دارند. با این حال، زمانی که توانایی فرد برای عملکرد و تعامل با دیگران تحت تأثیر قرار گیرد، این تمایلات به یک اختلال شخصیت تبدیل می‌شوند. در اینجا 12 نشانه وجود دارد که نشان می دهد شما یا کسی که می شناسید ممکن است تمایلات خودشیفتگی داشته باشیدبرای ارتباط با روانپزشک خوب در سعادت آباد  با گروه روانشناسی ویان تماس بگیرید

1. برتری و استحقاق

دنیای خودشیفته ها همه چیز درباره خوب-بد، برتر- فرودست و درست- غلط است. سلسله مراتب مشخصی وجود دارد که فرد خودشیفته در راس آن قرار دارد - که تنها جایی است که او احساس امنیت می کند. خودشیفته ها باید بهترین، درست ترین، شایسته ترین باشند. کارها را به روش خود انجام دهید؛ و همه را کنترل کنید به اندازه کافی جالب است که خودشیفته ها نیز می توانند با بدترین بودن، آن احساس برتر را دریافت کنند. اشتباه ترین؛ یا بیشتر مجروحان برای یک دوره زمانی.

2. نیاز مبالغه آمیز به توجه و تایید

خودشیفته ها نیاز به توجه و تایید دائمی دارند که فقط می تواند از طرف دیگران باشد. مهم نیست که چقدر به خودشیفته ها می گویید که آنها را دوست دارید، آنها را تحسین می کنید یا آنها را تأیید می کنید، آنها هرگز احساس نمی کنند این کافی است - زیرا در اعماق وجود آنها باور ندارند که کسی بتواند آنها را دوست داشته باشد. خودشیفته ها علیرغم تمام لاف زدن های خودپسندانه و بزرگشان، در واقع بسیار ناامن هستند و از عدم اندازه گیری می ترسند. آن‌ها دائماً سعی می‌کنند تحسین و تأیید دیگران را برای تقویت نفس شکننده‌شان جلب کنند، اما مهم نیست که چقدر به آنها داده می‌شود، همیشه بیشتر می‌خواهند.

3. فقدان مسئولیت - سرزنش و انحراف

اگرچه خودشیفته ها دوست دارند تحت کنترل باشند، اما هرگز نمی خواهند مسئولیت نتایج را بر عهده بگیرند - مگر اینکه، البته، همه چیز دقیقاً مطابق میل خود پیش برود و نتیجه دلخواهشان رخ دهد. وقتی همه چیز طبق برنامه آنها پیش نمی رود یا احساس می کنند مورد انتقاد قرار می گیرند یا کمتر از حد عالی هستند، خودشیفته تمام تقصیرها و مسئولیت ها را جای دیگری می اندازد. باید تقصیر شخص دیگری باشد. گاهی اوقات این سرزنش تعمیم می‌یابد، اما بیشتر اوقات، خودشیفته کسی را که از نظر عاطفی نزدیک‌ترین، دلبسته‌ترین، وفادارترین و دوست‌داشتنی‌ترین فرد در زندگی‌اش است، یعنی همسرش، سرزنش می‌کند. برای حفظ نمای کمال، خودشیفته ها همیشه باید شخص یا چیز دیگری را مقصر بدانند. همسر امن ترین فرد برای سرزنش است، زیرا کمترین احتمال را دارد که آنها را ترک کنند یا طرد کنند.

4. نداشتن حد و مرز

خودشیفته ها نمی توانند دقیقا ببینند که کجا به پایان می رسند و شما کجا شروع می کنید. به نظر می رسد آنها فاقد بلوغ هستند و معتقدند که همه چیز متعلق به آنهاست، همه مانند آنها فکر و احساس می کنند و همه همان چیزهایی را می خواهند که انجام می دهند. آنها شوکه شده اند و به شدت مورد توهین قرار می گیرند که به آنها نه گفته شود. اگر یک خودشیفته چیزی از شما بخواهد، تمام تلاش خود را می کند تا بفهمد چگونه می تواند آن را از طریق اصرار، تهمت زدن، مطالبه گری، طرد کردن یا خرخر کردن به دست آورد.

5. عدم همدلی

خودشیفته ها توانایی کمی برای همدردی با دیگران دارند. آنها تمایل دارند خودخواه و خودخواه باشند و معمولاً نمی توانند درک کنند که دیگران واقعاً چه احساسی دارند. آن‌ها ممکن است اعلام کنند که «نمی‌توانند بگویند در چه حالتی هستید» یا پاسخ‌ها و رفتار خود را به هر چیزی که فکر می‌کنند فرد یا موقعیت به آن نیاز دارد، تنظیم می‌کنند، نه اینکه با اصالت یا واقعی پاسخ دهند. خودشیفته ها از دیگران انتظار دارند که مانند آنها فکر و احساس کنند و به ندرت به احساس دیگران فکر می کنند. آنها همچنین به ندرت عذرخواهی، پشیمان یا گناهکار هستند. در عین حال، افراد خودشیفته به شدت با تهدیدات، خشم و طرد شدن دیگران سازگار هستند. این عدم همدلی روابط واقعی و ارتباط عاطفی با افراد خودشیفته را دشوار یا غیرممکن می کند.

6. استدلال عاطفی

احتمالاً شما این اشتباه را مرتکب شده‌اید که سعی کرده‌اید با خودشیفتگی استدلال کنید و از منطق استفاده کنید تا او را به درک تأثیر دردناک رفتارهایش بر شما وادار کنید. فکر می کنید اگر بفهمد رفتارش چقدر شما را آزار می دهد، تغییر خواهد کرد. با این حال، توضیحات شما برای خودشیفته، که به نظر می رسد فقط می تواند از افکار و احساسات خود آگاه باشد، منطقی نیست. اگرچه خودشیفته ها ممکن است بگویند که می فهمند، اما صادقانه این کار را نمی کنند.

بنابراین، افراد خودشیفته بیشتر تصمیمات خود را بر اساس احساسی که نسبت به چیزی دارند، می گیرند. اگر آنها بی حوصله یا افسرده هستند، می خواهند رابطه خود را تغییر دهند یا پایان دهند یا یک تجارت جدید راه اندازی کنند یا یک ورزش جدید آدرنالین را امتحان کنند. آنها همیشه برای حل احساسات و نیازهای خود به چیزی یا شخصی خارج از خود نگاه می کنند - الکل، مواد مخدر، قمار، یک رابطه جنسی، یک ورزش جدید. آنها از شما انتظار دارند که با "راه حل های" آنها همراهی کنید، و اگر این کار را نکنید با عصبانیت و رنجش واکنش نشان می دهند.

7. شکافتن

شخصیت خودشیفته ها به دو قسمت خوب و بد تقسیم می شود و آنها همچنین همه چیز را در روابط خود به خوب و بد تقسیم می کنند. هر گونه افکار یا رفتار منفی به گردن شما یا دیگران می افتد، در حالی که آنها اعتبار هر چیزی را که مثبت و خوب است می گیرند. آنها سخنان و اعمال منفی خود را انکار می کنند در حالی که مدام شما را به عدم تایید متهم می کنند. خودشیفته ها نمی توانند به وضوح هر دو جنبه مثبت و منفی را در یک موقعیت ببینند، احساس کنند یا به خاطر بسپارند. آن‌ها می‌توانند در هر زمان تنها با یک چشم‌انداز برخورد کنند - دیدگاه خودشان. اگر دوستی نظر متفاوتی با نظر خود داشته باشد، از خود فاصله می‌گیرد یا دیگران را به دلیل «نادرست» دیدن چیزها تحقیر می‌کند.

8. ترس

تمام زندگی خودشیفته از ترس انگیزه و انرژی می گیرد. بیشتر ترس های خودشیفته ها عمیقاً مدفون و سرکوب شده است. آنها دائماً از مسخره شدن، طرد شدن یا اشتباه شدن می ترسند - متوجه شدند. آنها ممکن است در مورد ظاهر خود، از دست دادن پول، خیانت، بد یا ناکافی دیده شدن یا رها شدن ترس داشته باشند. با افزایش سن، ممکن است بیشتر درگیر ظاهر و وزن خود شوند. ترس از «پیدا شدن»، اعتماد به شخص خودشیفته را دشوار و گاهی غیرممکن می کند.

در واقع، هرچه رابطه شما نزدیکتر شود، اعتماد او به شما کمتر می شود. خودشیفته‌ها از هر گونه صمیمیت یا آسیب‌پذیری واقعی می‌ترسند، زیرا می‌ترسند نقایص آنها را ببینید و آنها را قضاوت یا رد کنید. به نظر می‌رسد هیچ مقداری از اطمینان تفاوتی ایجاد نمی‌کند، زیرا خودشیفته‌ها عمیقاً از عیوب شرم‌آور خود متنفرند و آنها را رد می‌کنند. به نظر می‌رسد که خودشیفته‌ها هرگز به عشق دیگران اعتماد نمی‌کنند و مدام شما را با رفتارهای بدتر و بدتر آزمایش می‌کنند تا نقطه شکست شما را پیدا کنند. به نظر می رسد ترس شدید آنها از "پیدا شدن" یا رها شدن هرگز از بین نمی رود.

9. اضطراب

اضطراب یک احساس مداوم و مبهم است که اتفاق بدی در حال رخ دادن است یا در شرف وقوع است. برخی از خودشیفته ها با صحبت مداوم در مورد عذابی که در شرف وقوع است، اضطراب خود را نشان می دهند، در حالی که برخی اضطراب خود را پنهان و سرکوب می کنند. اما بیشتر خودشیفته‌ها اضطراب خود را به نزدیک‌ترین عزیزانشان می‌افزایند و آن‌ها را متهم می‌کنند که منفی هستند، حمایت نمی‌کنند، بیمار روانی هستند، آنها را در اولویت قرار نمی‌دهند، به نیازهایشان پاسخ نمی‌دهند، یا خودخواه هستند. همه اینها برای انتقال اضطراب به فرد مورد علاقه در تلاش برای عدم احساس آن طراحی شده است. همانطور که شما احساس بدتر و بدتر می کنید، خودشیفته احساس بهتر و بهتری دارد. در واقع، با افزایش اضطراب و افسردگی، او احساس قوی‌تر و برتری می‌کند.

10. شرم

خودشیفته ها خیلی احساس گناه نمی کنند زیرا فکر می کنند همیشه حق با آنهاست و معتقد نیستند که رفتارهایشان واقعاً بر دیگران تأثیر می گذارد. اما آنها خجالت زیادی دارند. شرم این باور است که چیزی عمیقاً و دائماً اشتباه یا بد در مورد شخصیت شما وجود دارد. تمام ناامنی‌ها، ترس‌ها و ویژگی‌های طردشده‌ای که او دائماً مراقب است تا از همه، از جمله خودش، پنهان کند، در بخشی عمیقاً سرکوب‌شده از خودشیفته مدفون است. خودشیفته به شدت از این همه افکار و احساسات طرد شده شرمنده است. مخفی نگه داشتن آسیب‌پذیری‌های او برای روکش نازک عزت نفس یا خود کاذب فرد خودشیفته ضروری است. با این حال، در نهایت، این امر باعث می شود که آنها کاملا واقعی و شفاف نباشند. آنها فاقد یکپارچگی، اصالت هستند و اصیل به نظر نمی رسند.

11. ناتوانی در آسیب پذیری واقعی

خودشیفته ها به دلیل ناتوانی در درک احساسات، عدم همدلی و نیاز دائمی به محافظت از خود، نمی توانند واقعاً افراد دیگر را دوست داشته باشند یا از نظر عاطفی با آنها ارتباط برقرار کنند. آنها نمی توانند از دید دیگران به دنیا نگاه کنند. آنها اساساً از نظر عاطفی کور و تنها هستند. این آنها را از نظر عاطفی نیازمند می کند. هنگامی که یک رابطه دیگر رضایت بخش نیست، آنها اغلب با یکدیگر همپوشانی دارند یا در اسرع وقت رابطه جدیدی را شروع می کنند. آنها شدیداً می خواهند کسی درد آنها را احساس کند، با آنها همدردی کند و همه چیز را همانطور که می خواهند بسازد. اما آنها توانایی کمی برای پاسخ به درد یا ترس شما یا حتی نیاز روزانه شما به مراقبت و همدردی ندارند.

12. ناتوانی در برقراری ارتباط یا کار به عنوان بخشی از یک تیم

رفتارهای متفکرانه و مشارکتی مستلزم درک واقعی احساسات یکدیگر است. طرف مقابل چه احساسی خواهد داشت؟ آیا این عمل هر دوی ما را خوشحال می کند؟ این چه تاثیری بر روابط ما خواهد داشت؟ اینها سوالاتی هستند که افراد خودشیفته ظرفیت یا انگیزه فکر کردن به آنها را ندارند. از خودشیفته انتظار نداشته باشید که احساسات شما را درک کند، تسلیم شود یا هر چیزی را که می خواهد به نفع شما رها کند. بی فایده است هر گونه حرکات مهربانانه یا اعمال سخاوتمندانه استراتژیک هستند و دارای انگیزه پنهانی هستند - آنها برای به دست آوردن کمک می کنند.

 


پنج ویژگی روانشناسان بالینی موثر

روانشناسی بالینی حرفه ای باورنکردنی است که به افراد کمک می کند تا از آسیب های گذشته شفا پیدا کنند، یاد بگیرند با بیماری روانی زندگی کنند و با زندگی خود به جلو حرکت کنند. آنها می توانند در هر جایی از بیمارستان های روانپزشکی گرفته تا کلینیک های درمانی خصوصی کار کنند، اما همه آنها دارای چند ویژگی مشترک هستند. در اینجا پنج ویژگی روانشناسان بالینی مؤثر وجود دارد که اگر آنها را به نمایش بگذارید، می تواند نشان دهد که شغلی در روانشناسی شکوفا خواهید کرد.

همدلی تکامل یافته است

وقتی به یک روانشناس فکر می کنید، ممکن است در ذهن خود چهره ای فهمیده و رفتاری دلسوزانه ببینید. احتمالاً در حال تصویر کردن کسی هستید که به دنبال درک شماست تا بتواند با شما رفتار کند. خوب، این خوب است، زیرا روانشناسان بالینی مؤثر دارای درجه بالایی از همدلی هستند . این ویژگی به آنها اجازه می دهد تا مشتریان خود را در سطح احساسی درک کنند و با آنها ارتباط برقرار کنند. وقتی آنها تجربیات مشتری خود را از طریق شفقت و درک تأیید می کنند، به آنها کمک می کند تا در مسیر بهبودی حرکت کنند.

گوش دادن فعال

اما بخشی از این درک نیاز به مهارت های خوب گوش دادن دارد. این یک تجربه منفعل نیست. آنها باید با گوش دادن دقیق به مشتریان خود و جستجوی نشانه های کلامی و غیرکلامی، فعالانه در آموزش های درمانی خود شرکت کنند. با دریافت این سیگنال ها، آنها می توانند به دنبال تشخیص و توصیه درمانی باشند. به علاوه، دریافت یک درک جامع از افکار، احساسات و تجربیات مشتری نیز برای ایجاد یک رابطه بلندمدت موثر است.

مهارت های ارتباطی

سپس، هنگامی که آنها گوش دادند، باید زنگ بزنند. و برای انجام این کار، روانشناسان بالینی مؤثر از مهارت های ارتباطی عالی خود استفاده می کنند. هنگامی که آنها تشخیص احتمالی داشتند، باید آن مفاهیم پیچیده روانشناختی را به روشی روشن بیان کنند. این ممکن است مستلزم انطباق سبک ارتباطی آنها با افراد مختلف باشد - مانند بیماران کودک، زوج یا بزرگسال. به طور کلی، آنها باید همدلی، حمایت و راهنمایی خود را برای ایجاد اعتماد و کمک به مشتری در بهبودی منتقل کنند.

 

نگرش بدون قضاوت

گاهی اوقات، روانشناسان بالینی چیزهای دشواری را می شنوند. از محرک‌های OCD گرفته تا آسیب‌های گذشته، آن‌ها باید همیشه یک نگرش غیر قضاوت‌کننده نسبت به مشتریان خود داشته باشند. این به معنای ایجاد یک محیط امن و حمایت‌کننده است که در آن مراجعان می‌توانند آزادانه درباره افکار، احساسات و رفتارهای خود بدون ترس از انتقاد یا محکومیت صحبت کنند. با نشان دادن یک نگرش بدون قضاوت، مشتریان می توانند احساس کنند که پذیرفته شده اند. و این گشاده رویی، ایمنی و گرما است که خودکاوی و رشد شخصی را تشویق می کند.

تفکر تحلیلی و خلاق

توانایی ارزیابی و ارزیابی مسائل پیچیده روانشناختی، تدوین فرضیه ها و طراحی برنامه های درمانی مناسب، هسته اصلی کار یک روانشناس بالینی است. و این بدان معناست که آنها باید به طور منطقی در مورد کل پرونده ای که به آنها محول شده است فکر کنند. آنها ابتدا به دنبال جمع آوری اطلاعات مرتبط خواهند بود. سپس آنها باید از مهارت های تحلیلی برای نتیجه گیری در مورد آنچه که مشتری خود را ناراحت می کند استفاده کنند تا بتوانند یک برنامه درمانی را توصیه کنند. و گاهی اوقات، مشتریان آنها ممکن است مشکل ساده ای نداشته باشند، بنابراین کمی خلاقیت نیز کمک می کند!

 


مشاوره فردی

مشاوره فردی نوعی درمان است که در آن مشاور با یک بیمار جداگانه برای رسیدگی به مسائل عاطفی، روانی یا رفتاری کار می کند. همچنین به عنوان مشاوره "خصوصی" یا یک به یک شناخته می شود، این مشاوره بر روی مسائل خاص بین بیمار و مشاور تمرکز دارد. جلسات معمولاً حدود 45 دقیقه تا یک ساعت طول می کشد، اگرچه در صورت لزوم می توان آنها را افزایش داد.

انواع مختلفی از درمان فردی وجود دارد که در عین پرداختن به مسائل خاص، عناصری از اشکال دیگر درمان را نیز در خود جای می دهد. به عنوان مثال، درمان شناختی-رفتاری بر چگونگی تأثیر افکار بر احساسات و رفتار متمرکز است. رویکردهای دیگر عبارتند از رفتار درمانی دیالکتیکی ، درمان روابط بین فردی و درمان متمرکز بر راه حل.

مشاوران ممکن است از این درمان‌ها برای کمک به بیمار یا ادغام عناصری از اشکال مختلف درمان برای ارائه مؤثرترین درمان استفاده کنند. برخی از اشکال درمان برای شرایط خاص بهتر از سایرین مناسب هستند، و این امر باعث می شود که رویکرد متناسب با موقعیت و نیازهای منحصر به فرد فرد مهم باشد.

آیا می دانستید؟

با توجه به اتحاد ملی بیماری های روانی (NAMI)، 50 درصد از کل بیماری های روانی در طول زندگی در سن 14 سالگی و 75 درصد در سن 24 سالگی شروع می شود .

 

 

سوالات متداول

 

 

آیا می توانم از مشاوره فردی بهره مند شوم؟

 

 

اکثر افراد می توانند در مقطعی از زندگی خود از مشاوره فردی بهره مند شوند. علائمی که می تواند نشان دهنده نیاز به درمان فردی باشد عبارتند از:

  • احساس غرق شدن، ناتوانی در مدیریت زندگی روزمره، یا فقط «نظیر خودتان نیستید»
  • تجربه احساسات قوی و شدید که کنترل آنها دشوار است، مانند عصبانیت یا تحریک پذیری
  • مبارزه با یک وضعیت روانی مانند افسردگی، اضطراب یا PTSD
  • تجربه مشکلات رابطه ای که به نظر می رسد بی پایان هستند یا در روابط مختلف تکرار می شوند، مانند الگوهای توهین آمیز یا ناتوانی در اعتماد به دیگران
  • از دست دادن چیزی یا کسی که برای شما مهم است
  • تجربه یک رویداد آسیب زا

 

 

اگر هر یک از این مشکلات را تجربه می کنید، مشاوره فردی می تواند به شما کمک کند زندگی خود را مدیریت کنید و احساس کنترل بیشتری کنید. برای برداشتن اولین قدم، یک مشاوره با تیم ما در مشاوره انتقال برنامه ریزی کنید .

چه کسی درمان فردی را انجام می دهد؟

 

 

درمان فردی در مشاوره ترانزیشن توسط تیمی از متخصصان بهداشت روان با صلاحیت بالا و دارای مجوز انجام می شود. پزشکان ما، از جمله مددکاران اجتماعی بالینی دارای مجوز (LCSW)، مشاوران حرفه ای دارای مجوز (LPCs)، مشاوران همکار، و ارائه دهندگان روانپزشکی، آموزش و تجربه گسترده ای در زمینه های خود دارند. هر درمانگر در کار با گروه های سنی خاص تخصص دارد و اطمینان می دهد که مشاوره ما برای نوجوانان به اندازه مشاوره ما برای بزرگسالان موثر و تخصصی است.

متخصصان ما از شیوه‌های مبتنی بر شواهد استفاده می‌کنند که متناسب با نیازهای منحصربه‌فرد هر مشتری، محیطی از اعتماد، همدلی و حمایت را پرورش می‌دهند. آنها رویکردهای درمانی مختلفی را برای ارائه مؤثرترین درمان ادغام می کنند و بسیاری از آنها در زمینه حساسیت زدایی و پردازش مجدد حرکت چشم یا EMDR آموزش دیده اند . این رویکرد جامع تضمین می‌کند که همه مراجعان مراقبت‌های جامع را دریافت می‌کنند و نیازهای عاطفی و روانی آنها را برطرف می‌کنند. علاوه بر این، اعضای تیم ما با شخصیت، دلسوز، و اشتیاق واقعی برای کمک به دیگران هستند. آنها به طور مداوم در توسعه حرفه ای شرکت می کنند تا از آخرین پیشرفت های مراقبت های بهداشت روان مطلع شوند و اطمینان حاصل شود که مشتریان ما بهترین درمان ممکن را دریافت می کنند.

 

 

در طول یک جلسه مشاوره فردی چه انتظاری می توانم داشته باشم؟

 

 

در اولین جلسه مشاوره فردی شما، درمانگر شما در مورد تاریخچه و وضعیت فعلی شما و همچنین اینکه چرا به دنبال درمان هستید، امید دارید چه چیزی از آن به دست آورید و اینکه چقدر راحت اطلاعات شخصی خود را به اشتراک می گذارید می پرسد. این اطلاعات به درمانگر شما کمک می کند تا در مورد شما اطلاعات بیشتری کسب کند و بهتر بفهمد که چگونه می تواند کمک کند.

پس از آگاهی از نیازهای فردی شما، پزشک سلامت روان شما انواع درمانی را که ممکن است برای شما مفید باشد، توضیح خواهد داد. سپس آنها به شما کمک می کنند تا یک برنامه درمانی داشته باشید که به بهترین وجه نیازهای شما را برآورده می کند و به شما کمک می کند تا به اهداف درمانی خود برسید.

در طول جلسات مشاوره فردی، مشاور ممکن است سوالاتی در مورد علائم شما بپرسد تا مشخص شود که آیا علائم بهبود می یابند یا بدتر می شوند. همچنین می‌توانید در مورد موقعیت‌هایی که بین جلسات اتفاق افتاده، از جمله تجربیات دشوار و اقداماتی که می‌توانید برای جلوگیری از مسائل مشابه در آینده بردارید، صحبت کنید. درمانگر راهنمایی و پشتیبانی ارائه می‌کند و به شما کمک می‌کند تا استراتژی‌های مقابله و ایجاد انعطاف‌پذیری را برای رویارویی با چالش‌های زندگی ایجاد کنید.

به طور خلاصه، مشاوره فردی در Transitions Counseling یک رویکرد شخصی برای مراقبت از سلامت روان ارائه می دهد. چه به دنبال مشاوره برای نوجوانان یا مشاوره برای بزرگسالان باشید، پزشکان مجرب ما به شما کمک می کنند تا به اهداف درمانی خود دست یابید و بهزیستی کلی خود را بهبود بخشید .

 


افکار مزاحم چیست؟

یک فکر مزاحم یک فکر ناخواسته است که به ذهن شما خطور می کند. شما می توانید این فکر را به صورت زیر تجربه کنید:

  • احساس یا احساس
  • حافظه
  • اصرار
  • تصویر ذهنی

ممکن است توسط چیز دیگری تحریک شود. یا ممکن است بدون هیچ دلیل واضحی به ذهن شما خطور کند.

افکار مزاحم بسیار رایج هستند. تخمین زده می شود که ما هر روز هزاران فکر داریم. از آنجایی که ما افکار بسیار متفاوتی داریم، برخی از آنها تصادفی، بی معنی یا گیج کننده خواهند بود.

گاهی اوقات افکار مزاحم ممکن است ترسناک، شرم آور یا توهین آمیز به نظر برسند. آنها ممکن است بر خلاف ارزش ها یا اعتقادات ما باشند. برای مثال، ممکن است در مورد آسیب رساندن به کسی فکر کنید. این می تواند برای شما تکان دهنده و ناراحت کننده باشد.

ما نمی توانیم افکار مزاحم را کنترل کنیم یا از شر آنها خلاص شویم. اما فقط به این دلیل که یک فکر به ذهن شما می رسد، به این معنی نیست که شما با آن موافق هستید یا درست است.

برای ما مبتلا به OCD، افکار مزاحم می توانند به وسواس تبدیل شوند. و کارهایی که برای خلاص شدن از شر افکار مزاحم انجام می دهیم، می توانند به اجبار تبدیل شوند.

در صفحه مراقبت از خود برای OCD می‌توانید درباره مقابله با افکار مزاحم اطلاعات بیشتری کسب کنید .

همه افکار مزاحم دارند - آنها اغلب در ذهن شما ظاهر می شوند و سپس ناپدید می شوند. اما در ذهن افراد مبتلا به OCD، آنها بی وقفه نشخوار می کنند و در نتیجه، ما معتقدیم که چیزی در مورد اینکه ما چه کسی هستیم می گوید.د

 



اختلالات اضطرابی

اختلال اضطراب فراگیر (GAD)
- GAD 6.8 میلیون بزرگسال یا 3.1? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد، اما تنها 43.2? تحت درمان هستند. NIMH: اختلال اضطراب فراگیر .
- زنان دو برابر مردان در معرض ابتلا هستند. GAD اغلب با افسردگی اساسی همراه است.

اختلال هراس (PD )
- PD 6 میلیون بزرگسال یا 2.7? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. NIMH: اختلالات پانیک .
- زنان دو برابر مردان در معرض ابتلا هستند.

اختلال اضطراب اجتماعی
- SAD 15 میلیون بزرگسال یا 7.1? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. NIMH: اختلال اضطراب اجتماعی.
- SAD در بین مردان و زنان به یک اندازه رایج است و معمولاً در حدود سن 13 سالگی شروع می شود. بر اساس یک نظرسنجی ADAA در سال 2007، 36 درصد از افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی گزارش می دهند - علائم را برای 10 سال یا بیشتر قبل از درخواست کمک تجربه کرده اند.

فوبیای خاص
- فوبیای خاص 19.3 میلیون بزرگسال یا 9.1? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. NIMH: فوبیای خاص .
- زنان دو برابر بیشتر از مردان در معرض ابتلا هستند.
- علائم معمولا در دوران کودکی شروع می شود. میانگین سن شروع 7 سالگی است.
- اختلال وسواس فکری اجباری (OCD) و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) ارتباط نزدیکی با اختلالات اضطرابی دارند که ممکن است برخی به طور همزمان آن را تجربه کنند، - همراه با افسردگی.

استرس
- همه افراد در یک زمان یا زمان دیگری استرس و اضطراب را تجربه می کنند. تفاوت آنها در این است که استرس پاسخی به یک تهدید در یک موقعیت است. اضطراب واکنشی به استرس است.را بخوانید  : استرس در آمریکا: یک بحران ملی سلامت روان (اکتبر 2020)

اختلال وسواس اجباری (OCD)
- OCD 2.5 میلیون بزرگسال یا 1.2? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. NIMH: اختلال وسواس فکری-اجباری.
- زنان 3 برابر بیشتر از مردان در معرض ابتلا هستند.
- میانگین سن شروع 19 سالگی است که 25 درصد موارد در سن 14 سالگی رخ می دهد. یک سوم بزرگسالان مبتلا اولین بار علائم را در دوران کودکی تجربه کردند.

اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
- PTSD 7.7 میلیون بزرگسال یا 3.6? از جمعیت ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. NIMH: اختلال استرس پس از سانحه.
- زنان 5 برابر بیشتر از مردان در معرض ابتلا هستند.
- تجاوز محتمل ترین محرک PTSD است: 65 درصد مردان و 45.9 درصد زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند به این اختلال مبتلا می شوند.
- سوء استفاده جنسی در دوران کودکی پیش بینی کننده قوی احتمال ابتلا به PTSD در طول زندگی است.

بیماری های مرتبط
بسیاری از افراد مبتلا به اختلال اضطراب دارای یک اختلال همزمان یا بیماری جسمی هستند که می تواند علائم آنها را بدتر و بهبودی را دشوارتر کند. درمان هر دو اختلال ضروری است.

اختلال وسواس اجباری (OCD) و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) ارتباط تنگاتنگی با اختلالات اضطرابی دارند که برخی ممکن است همزمان با افسردگی آن را تجربه کنند.