12 نشانه خودشیفتگی
کلمه خودشیفتگی از نام یک شخصیت اساطیری یونانی گرفته شده است: نرگس، پسر یک خدا، عاشق انعکاس خود در آب چشمه شد. اصطلاح «خودشیفتگی» معمولاً برای توصیف هر کسی با احساس متورم ارزش خود استفاده می شود. همه افراد گهگاهی تمایلات خودشیفتگی دارند. با این حال، زمانی که توانایی فرد برای عملکرد و تعامل با دیگران تحت تأثیر قرار گیرد، این تمایلات به یک اختلال شخصیت تبدیل میشوند. در اینجا 12 نشانه وجود دارد که نشان می دهد شما یا کسی که می شناسید ممکن است تمایلات خودشیفتگی داشته باشیدبرای ارتباط با روانپزشک خوب در سعادت آباد با گروه روانشناسی ویان تماس بگیرید
1. برتری و استحقاق
دنیای خودشیفته ها همه چیز درباره خوب-بد، برتر- فرودست و درست- غلط است. سلسله مراتب مشخصی وجود دارد که فرد خودشیفته در راس آن قرار دارد - که تنها جایی است که او احساس امنیت می کند. خودشیفته ها باید بهترین، درست ترین، شایسته ترین باشند. کارها را به روش خود انجام دهید؛ و همه را کنترل کنید به اندازه کافی جالب است که خودشیفته ها نیز می توانند با بدترین بودن، آن احساس برتر را دریافت کنند. اشتباه ترین؛ یا بیشتر مجروحان برای یک دوره زمانی.
2. نیاز مبالغه آمیز به توجه و تایید
خودشیفته ها نیاز به توجه و تایید دائمی دارند که فقط می تواند از طرف دیگران باشد. مهم نیست که چقدر به خودشیفته ها می گویید که آنها را دوست دارید، آنها را تحسین می کنید یا آنها را تأیید می کنید، آنها هرگز احساس نمی کنند این کافی است - زیرا در اعماق وجود آنها باور ندارند که کسی بتواند آنها را دوست داشته باشد. خودشیفته ها علیرغم تمام لاف زدن های خودپسندانه و بزرگشان، در واقع بسیار ناامن هستند و از عدم اندازه گیری می ترسند. آنها دائماً سعی میکنند تحسین و تأیید دیگران را برای تقویت نفس شکنندهشان جلب کنند، اما مهم نیست که چقدر به آنها داده میشود، همیشه بیشتر میخواهند.
3. فقدان مسئولیت - سرزنش و انحراف
اگرچه خودشیفته ها دوست دارند تحت کنترل باشند، اما هرگز نمی خواهند مسئولیت نتایج را بر عهده بگیرند - مگر اینکه، البته، همه چیز دقیقاً مطابق میل خود پیش برود و نتیجه دلخواهشان رخ دهد. وقتی همه چیز طبق برنامه آنها پیش نمی رود یا احساس می کنند مورد انتقاد قرار می گیرند یا کمتر از حد عالی هستند، خودشیفته تمام تقصیرها و مسئولیت ها را جای دیگری می اندازد. باید تقصیر شخص دیگری باشد. گاهی اوقات این سرزنش تعمیم مییابد، اما بیشتر اوقات، خودشیفته کسی را که از نظر عاطفی نزدیکترین، دلبستهترین، وفادارترین و دوستداشتنیترین فرد در زندگیاش است، یعنی همسرش، سرزنش میکند. برای حفظ نمای کمال، خودشیفته ها همیشه باید شخص یا چیز دیگری را مقصر بدانند. همسر امن ترین فرد برای سرزنش است، زیرا کمترین احتمال را دارد که آنها را ترک کنند یا طرد کنند.
4. نداشتن حد و مرز
خودشیفته ها نمی توانند دقیقا ببینند که کجا به پایان می رسند و شما کجا شروع می کنید. به نظر می رسد آنها فاقد بلوغ هستند و معتقدند که همه چیز متعلق به آنهاست، همه مانند آنها فکر و احساس می کنند و همه همان چیزهایی را می خواهند که انجام می دهند. آنها شوکه شده اند و به شدت مورد توهین قرار می گیرند که به آنها نه گفته شود. اگر یک خودشیفته چیزی از شما بخواهد، تمام تلاش خود را می کند تا بفهمد چگونه می تواند آن را از طریق اصرار، تهمت زدن، مطالبه گری، طرد کردن یا خرخر کردن به دست آورد.
5. عدم همدلی
خودشیفته ها توانایی کمی برای همدردی با دیگران دارند. آنها تمایل دارند خودخواه و خودخواه باشند و معمولاً نمی توانند درک کنند که دیگران واقعاً چه احساسی دارند. آنها ممکن است اعلام کنند که «نمیتوانند بگویند در چه حالتی هستید» یا پاسخها و رفتار خود را به هر چیزی که فکر میکنند فرد یا موقعیت به آن نیاز دارد، تنظیم میکنند، نه اینکه با اصالت یا واقعی پاسخ دهند. خودشیفته ها از دیگران انتظار دارند که مانند آنها فکر و احساس کنند و به ندرت به احساس دیگران فکر می کنند. آنها همچنین به ندرت عذرخواهی، پشیمان یا گناهکار هستند. در عین حال، افراد خودشیفته به شدت با تهدیدات، خشم و طرد شدن دیگران سازگار هستند. این عدم همدلی روابط واقعی و ارتباط عاطفی با افراد خودشیفته را دشوار یا غیرممکن می کند.
6. استدلال عاطفی
احتمالاً شما این اشتباه را مرتکب شدهاید که سعی کردهاید با خودشیفتگی استدلال کنید و از منطق استفاده کنید تا او را به درک تأثیر دردناک رفتارهایش بر شما وادار کنید. فکر می کنید اگر بفهمد رفتارش چقدر شما را آزار می دهد، تغییر خواهد کرد. با این حال، توضیحات شما برای خودشیفته، که به نظر می رسد فقط می تواند از افکار و احساسات خود آگاه باشد، منطقی نیست. اگرچه خودشیفته ها ممکن است بگویند که می فهمند، اما صادقانه این کار را نمی کنند.
بنابراین، افراد خودشیفته بیشتر تصمیمات خود را بر اساس احساسی که نسبت به چیزی دارند، می گیرند. اگر آنها بی حوصله یا افسرده هستند، می خواهند رابطه خود را تغییر دهند یا پایان دهند یا یک تجارت جدید راه اندازی کنند یا یک ورزش جدید آدرنالین را امتحان کنند. آنها همیشه برای حل احساسات و نیازهای خود به چیزی یا شخصی خارج از خود نگاه می کنند - الکل، مواد مخدر، قمار، یک رابطه جنسی، یک ورزش جدید. آنها از شما انتظار دارند که با "راه حل های" آنها همراهی کنید، و اگر این کار را نکنید با عصبانیت و رنجش واکنش نشان می دهند.
7. شکافتن
شخصیت خودشیفته ها به دو قسمت خوب و بد تقسیم می شود و آنها همچنین همه چیز را در روابط خود به خوب و بد تقسیم می کنند. هر گونه افکار یا رفتار منفی به گردن شما یا دیگران می افتد، در حالی که آنها اعتبار هر چیزی را که مثبت و خوب است می گیرند. آنها سخنان و اعمال منفی خود را انکار می کنند در حالی که مدام شما را به عدم تایید متهم می کنند. خودشیفته ها نمی توانند به وضوح هر دو جنبه مثبت و منفی را در یک موقعیت ببینند، احساس کنند یا به خاطر بسپارند. آنها میتوانند در هر زمان تنها با یک چشمانداز برخورد کنند - دیدگاه خودشان. اگر دوستی نظر متفاوتی با نظر خود داشته باشد، از خود فاصله میگیرد یا دیگران را به دلیل «نادرست» دیدن چیزها تحقیر میکند.
8. ترس
تمام زندگی خودشیفته از ترس انگیزه و انرژی می گیرد. بیشتر ترس های خودشیفته ها عمیقاً مدفون و سرکوب شده است. آنها دائماً از مسخره شدن، طرد شدن یا اشتباه شدن می ترسند - متوجه شدند. آنها ممکن است در مورد ظاهر خود، از دست دادن پول، خیانت، بد یا ناکافی دیده شدن یا رها شدن ترس داشته باشند. با افزایش سن، ممکن است بیشتر درگیر ظاهر و وزن خود شوند. ترس از «پیدا شدن»، اعتماد به شخص خودشیفته را دشوار و گاهی غیرممکن می کند.
در واقع، هرچه رابطه شما نزدیکتر شود، اعتماد او به شما کمتر می شود. خودشیفتهها از هر گونه صمیمیت یا آسیبپذیری واقعی میترسند، زیرا میترسند نقایص آنها را ببینید و آنها را قضاوت یا رد کنید. به نظر میرسد هیچ مقداری از اطمینان تفاوتی ایجاد نمیکند، زیرا خودشیفتهها عمیقاً از عیوب شرمآور خود متنفرند و آنها را رد میکنند. به نظر میرسد که خودشیفتهها هرگز به عشق دیگران اعتماد نمیکنند و مدام شما را با رفتارهای بدتر و بدتر آزمایش میکنند تا نقطه شکست شما را پیدا کنند. به نظر می رسد ترس شدید آنها از "پیدا شدن" یا رها شدن هرگز از بین نمی رود.
9. اضطراب
اضطراب یک احساس مداوم و مبهم است که اتفاق بدی در حال رخ دادن است یا در شرف وقوع است. برخی از خودشیفته ها با صحبت مداوم در مورد عذابی که در شرف وقوع است، اضطراب خود را نشان می دهند، در حالی که برخی اضطراب خود را پنهان و سرکوب می کنند. اما بیشتر خودشیفتهها اضطراب خود را به نزدیکترین عزیزانشان میافزایند و آنها را متهم میکنند که منفی هستند، حمایت نمیکنند، بیمار روانی هستند، آنها را در اولویت قرار نمیدهند، به نیازهایشان پاسخ نمیدهند، یا خودخواه هستند. همه اینها برای انتقال اضطراب به فرد مورد علاقه در تلاش برای عدم احساس آن طراحی شده است. همانطور که شما احساس بدتر و بدتر می کنید، خودشیفته احساس بهتر و بهتری دارد. در واقع، با افزایش اضطراب و افسردگی، او احساس قویتر و برتری میکند.
10. شرم
خودشیفته ها خیلی احساس گناه نمی کنند زیرا فکر می کنند همیشه حق با آنهاست و معتقد نیستند که رفتارهایشان واقعاً بر دیگران تأثیر می گذارد. اما آنها خجالت زیادی دارند. شرم این باور است که چیزی عمیقاً و دائماً اشتباه یا بد در مورد شخصیت شما وجود دارد. تمام ناامنیها، ترسها و ویژگیهای طردشدهای که او دائماً مراقب است تا از همه، از جمله خودش، پنهان کند، در بخشی عمیقاً سرکوبشده از خودشیفته مدفون است. خودشیفته به شدت از این همه افکار و احساسات طرد شده شرمنده است. مخفی نگه داشتن آسیبپذیریهای او برای روکش نازک عزت نفس یا خود کاذب فرد خودشیفته ضروری است. با این حال، در نهایت، این امر باعث می شود که آنها کاملا واقعی و شفاف نباشند. آنها فاقد یکپارچگی، اصالت هستند و اصیل به نظر نمی رسند.
11. ناتوانی در آسیب پذیری واقعی
خودشیفته ها به دلیل ناتوانی در درک احساسات، عدم همدلی و نیاز دائمی به محافظت از خود، نمی توانند واقعاً افراد دیگر را دوست داشته باشند یا از نظر عاطفی با آنها ارتباط برقرار کنند. آنها نمی توانند از دید دیگران به دنیا نگاه کنند. آنها اساساً از نظر عاطفی کور و تنها هستند. این آنها را از نظر عاطفی نیازمند می کند. هنگامی که یک رابطه دیگر رضایت بخش نیست، آنها اغلب با یکدیگر همپوشانی دارند یا در اسرع وقت رابطه جدیدی را شروع می کنند. آنها شدیداً می خواهند کسی درد آنها را احساس کند، با آنها همدردی کند و همه چیز را همانطور که می خواهند بسازد. اما آنها توانایی کمی برای پاسخ به درد یا ترس شما یا حتی نیاز روزانه شما به مراقبت و همدردی ندارند.
12. ناتوانی در برقراری ارتباط یا کار به عنوان بخشی از یک تیم
رفتارهای متفکرانه و مشارکتی مستلزم درک واقعی احساسات یکدیگر است. طرف مقابل چه احساسی خواهد داشت؟ آیا این عمل هر دوی ما را خوشحال می کند؟ این چه تاثیری بر روابط ما خواهد داشت؟ اینها سوالاتی هستند که افراد خودشیفته ظرفیت یا انگیزه فکر کردن به آنها را ندارند. از خودشیفته انتظار نداشته باشید که احساسات شما را درک کند، تسلیم شود یا هر چیزی را که می خواهد به نفع شما رها کند. بی فایده است هر گونه حرکات مهربانانه یا اعمال سخاوتمندانه استراتژیک هستند و دارای انگیزه پنهانی هستند - آنها برای به دست آوردن کمک می کنند.